معماری سبز

 معماری ارگانیک

http://eventspace.persiangig.ir/image/86-12-15/Frank%20Lioyd%20Wright.jpg

از معماری رحم تا گور- که انسان زندگی خود را آغاز و به پایان می برد- پیوسته خود را در فضاهای مختلف می یابد؛ اما کمتر فضایی- که در طول زندگی، انسان را در خود جای می دهد- ویژگی های کالبدی معماری اول و آخر انسان را دارا می باشد.
بخش اعظم عمر ما، در فضاهای مختف بناها سپری می شود که به کمک ساختارها و جداره ها شکل گرفته اند. این فضاها، محیطی را ایجاد می کنند که بسیاری از فعالیت های ما در آن صورت می گیرد.
در این کاوش بر آن بوده ایم تا کلیت فضای معماری را مورد بحث قرار دهیم؛ چرا که فضا نخستین عنصر مورد استفاده ی معمارو طراح می باشد.
معماری ارگانیک Organic Architecture
فلسفه ی طراحی معمارانه مربوط به اوایل قرن بیستم که بیان می دارد یک بنا باید ساختارو پلانی داشته باشد که نیازهای کارکردی آن با محیط طبیعی اش هم ساز باشد و فرم یک وضوح عقلانی و کلیتی یک پارچه به خود بگیرد. شکل ها یا فرم ها در چنین حالتی اغلب خطوط طراحی نا منظمی هستند و یه نظر می رسد به فرم های موجود در طبیعت شبیه می باشند {معماری اندام وار یا اندامین معادل های فارسی آن هستند.}
ارگانیک Organic
{مشخصه ی} مربوط به اشکال و فرم های دارای خطوط کناره نما (contours) ی نامنظم، کهبهنظر می رسد به خطوط کناره نمای گیاهان یا حیوانات زنده شباهت دارند.{اندامین ,می تواند معادلفارسی آن باشد.}
فضا
فضا ، نخستین عنصر مورد استفاده ی طراح و رکن اصلی طراحی داخلی است. ما نه تنها در این فضا حرکت می کنیم ؛ بلکه در آن شکل ها را می بینیم؛ صداها را می شنویم ؛ نسیم ملایم و گرمای خورشید را احساس می کنیم و رایحه ی گل ها را استشمام می کنیم. فضا ، ویژگی های لذت بخش و زیبای چنین عناصری را از پیرامون خود می گیرد.
فضا همچون سنگ و چوب ، یک ماده ی اصلی است ، اما بی شکل و نامتراکم. فضای لایتناهی تعریف نشده است ؛ با این حال ،هنگامی که عنصری در حوزه ی آن قرار بگیرد ، روابط چندگانه ای - هم بین فضا و عناصر و هم بین خود این عناصر- ایجاد می شود. بنابراین ، چنین روابطی فضا را شکل می دهند و ما هم آن را درک می کنیم.
فضاهای معماری
با نظم دادن به عناصر هندسی نظیر نقطه ، صفحه ، و حجم می توان به بیان چگونگی و تعریف فضا پرداخت. در مقیاس معماری ، این عناصر اصلی در مورد ستون ها و تیرها به شکل خط و در مورد دیوارها ، کف ها و سقف ها به شکل صفحه در می آیند.
یک ستون نشانگر یک نقطه در فضا است و آن را قابل روئت می کند.
دو ستون ، پرده ای فضایی را در ذهن تداعی میکند که می توان از میان آن گذشت.
هرگاه ستون ها به عنوان تکیه گاه یک تیر قرار بگیرند ، جبهه های صفحه ای شفافی را در فضا ترسیم می کنند.
یک دیوار ، صفحه ای است برای جدا کردن مکانی از مکان دیگر.
کف ، به کمک مرزهای داخلی محدوده ی فضا را مشخص می کند.
سقف ، سرپناهی است برای فضای زیرین خود.
عناصری که نام برده شد در طراحی بنا در کنار یک دیگر قرار می گیرند تا به بنا شکل بدهند؛ درون و بیرون آن را از یک دیگر جدا کنند و مرزهای فضای داخلی را مشخص کنند.
فضاهای خارجی
شکل ، اندازه ونظم خاص یک بنا ، گویای واکنشی است که طراح نسبت به نیازهای کاربردی ، جنبه های فنی و ساختاری ساختمان ، جنبه های اقتصادی و ویژگی های حاکی از نقش و حالت آن دارد. علاوه بر این ، یک معمار باید بافت فیزیکی محل بنا و فضای خارجی آن را نیز در نظر داشته باشد.
یک بنا می تواند از چند طریق با محل خود در ارتباط باشد : امکان دارد در آن ادغام شده و یا بر آن مشرف باشد. ممکن است که بخشی از فضای خارجی را احاطه کرده و یا آن را به تصرف خود در آورد. بعضی مواقع هم یکی از نماهای بنا به شکل خاصی در آورده می شود تا یکی از ویژگی های آن را منعکس کند و یا مرز آن با فضاهای خارجی را نشان دهد. در هر دو صورت ، بایستی به روابط بالقوه ای که دیوارهای خارجی بنا ، بین فضای داخلی و خارجی به وجود می آورند توجه زیادی شود.
از خارج به داخل
دیوارهای خارجی یک بنا ، مرز میان فضای داخل و خارج را تشکیل داده و نشانگر ویژگی های هر کدام هستند. این دیوارها ، ممکن است ضخیم و سخت بوده و مرز کاملا مشخصی را میان محیط محدود داخل و فضای خارج ایجاد کنند و یا این که نازک و شفاف باشند و تا حدی فضای داخل و خارج بنا را در یک دیگر ادغام کنند.
پنجره ها و راهروهای ورودی که در دیوراهای جانبی بنا تعبیه می شوند ، فضای ارتباطی بین داخل و خارج آن را تشکیل می دهند. معمولا شکل ، اندازه و آرایش آنها بیان گر برخی از خصوصیات فضای داخل بناست. بعضی از فضاهای ارتباطی ، هم به خارج و هم به داخل بنا پیوستگی دارند، به گونه ای که می توان از آنها به عنوان رابطی میان این دو محیط استفاده برد.
یکی از انواع معمول چنین فضاهایی در بناهای مسکونی، ایوان است. تنوع در فرهنگ و در اقلیم، موجب پیداش اشکال مختلفی از این ساختار شده است که از آن جمله می توان ایوان سراسری، ایوانک سرپوشده را نام برد.
فضای داخلی
به محض ورود به یک بنا، احساس می کنیم در بند و محصور شده ایم. علت این امر، وجود عناصری چون کف ، دیوار و سقف است که فضای داخل بنا را ممحصور کرده اند. این عناصر معماری، حد و مرز فیزیکی بناها را مشخص می کنند؛ فضا را محصور می کنند؛ برای آن مرز تعیین می کنند و آن را از فضاهای داخلی اطراف و فضای خارج آن متمایز می سازند.
کف، سقف و دیوارها، تنها مشخص کنندگان کمیت فضا نیستند ؛ چرا که ظاهر و شکل این عناصر و طرح پنجره ها و ورودی ها ، این فضای محصور را با ویژگی های خاص مربوط به معماری و فضا ، می آرایند. کاربرد اصلاحاتی نظیر تالار اصلی، فضای سرپوشده، اتاق نورگیر و شاه نشین تنها برای نمایاندن کوچکی و بزرگی فضا نیست؛ بلکه اندازه و ابعاد، میزان دریافت نور، ویژگی های سطوح محصورکننده و چگونگی ارتباط آن با فضاهای مجاور نیز مشخص می شود.
طراحی داخلی- به ناچار- از تعریف معماری از فضا، پا فراتر می نهد. یک طراح داخلی باید هنگام برنامه ریزی جهت نظم دادن به فضا، مبله کردن و آرایش آن ، هم از خصوصیات بالقوه ی بنا در زمینه ی اصلاح و آرایش آگاه باشد و هم بر ویژگی های معمارانه ی آن، وقوف کاملی داشته باشد. روی این اصل، طراحی فضای داخلی نیاز به درک نحوه ی شکل گیری این فضا توسط نظام ساختمانی بنا و تعریف آن دارد. با چنین نگرشی ، طراح قادر خواهد بود تا عملا با یک فضا کار کند ؛ به همان شکل آن را ادامه دهد و ترکیبی را که در مقابل ویژگی های ضروری یک فضای معماری قرار می گیرد، اریه دهد.
فضاهای ساختاری
سیستم ساختاری یک بنا، فرم و طرح اصلی فضاهای داخلی آن را تعیین می کند. با وجود این ، ساختار چنین فضاهایی در نهایت از سوی عناصر طراحی داخلی شکل می گیرد. واژه ی « ساختار» در این جا، در مفهوم فیزیکی آن به کار نرفته است؛ بلکه به معنای انتخاب و آرایش عناصر داخلی است؛ به طوری که روابط قابل رویت این عناصر، فضای داخلی یک مکان را مشخص کرده و بدان نظم ببخشد.
دیوارک ها و سقف های کاذب معمولا برای تعیین یا تغییر فضای داخل چارچوب یا اسکلت ساختاری بنا، به کار می روند.
شکل و نظم اثاثیه نیز می تواند همچون دیوارها در یک فضای بزرگ ایجاد نوعی محصوریت کرده و الگوهای خاصی را به نمایش بگذارد. حتما یک عنصر تنها قادر است از طریق فرم، اندازه و شکل خود فضایی را تحت الشعاع قرار داده و حوزه ی فضایی اطرافش را نظم ببخشد.
نور والگوهای تاریک و روشن آن باعث می شود تا قسمتی از فضا جلب نظر کرده و در عوض از اهمیت سایر قسمت ها کاسته شود و در نتیجه، فضا از این طریق تقسم بندی شود.
طراحی داخلی
سطح صفحاتی چون دیوار، کف و سقف می تواند مرزهایی یک مکان را به وجود آورد. آنچه بر درک ما از موقعیت نسبی شان در فضا تاثیر می گذارد رنگ، بافت و طرح آنهاست که این مسئله به نوبه ی خود، آگاهی مارا از ابعاد، اندازه و تناسب یک مکان، تحت الشعاع قرار می دهد.
حتی ویژگی های صوتی سطوح یک مکان هم، می تواند مرزهای ظاهری فضای آن را تحت تاثیر قرار دهد. سطوح نرم و جاذب، صداها را خنثی کرده و مرزهای صوتی یک مکان را گسترش می دهد و در عوض سطوح سخت باعث انعکاس صداها در یک مکان شده و بر وجود مرزهای فیزیکی آن، تاکید می ورزند.
در نهایت، شکل گیری فضا به نحوه ی استفاده ی ما از آن بستگی دارد. ماهیت فعالیت های ما، و نحوی ی انجام آنها بر طرح، نظم و سازمان دهی فضای داخلی تاثیر می گذارد.
فرم فضایی
این سیستم ساختاری است که برای نخستین بار فضاهای داخلی را شکل می دهد. پس ازآن، صفحات دیوار و سقف، آن را مشخص می کند و سر انجام، درها و پنجره ها این فضاها را به فضاهای دیگر متصل می کنند. هر بنا، دارای الگوی مشخصی ازاین عناصر و سیستم هاست وهرالگویی، هندسه ی خاص خود را داراست که حجمی از فضا را به شکل خاص خودش در می آورد.
فهم را بطه ی میان شکل عناصر مشخص کننده ی فضا و شکل فضایی مشخص شده در یک طرح زمینی، البته سودمند است. این رابطه یا متاثراست از ساختار و یا از فضا. در هر دو حال، ما باید قادر به درک عاملی دیگر، به عنوان شریکی همسان در این رابطه باشیم.
مشاهده ی این رابطه ی دوگانه ی طرح زمینی- که از طریق آرایش و نظم عناطر طراحی داخلی نظیر میزها و صندلی ها به وجود می آید- نیز، به همان میزان سودمند است.
زمانی که یک صندلی در مکانی قرار می گیرد، نه تنها فضایی را اشغال می کند؛ بلکه نوعی رابطه ی فضایی هم میان خود محیط اطرافش به وجود می آورد. ما غیر از شکل صندلی، باید قادر به درک چیزهای دیگری باشیم و بتوانیم پس از اشغال فضای خالی، شکل فضای اطراف آن را هم تشخیص بدهیم.
با افزایش عناصر یک طرح، روابط فضایی نیز تنوع می یابد. این عناصر، درون مجموعه ها و دسته هایی قرار می گیرند که هر کدام، نه تنها فضا را اشغال می کنند؛ بلکه بیانگر یا مشخص کننده ی یک فرم فضایی نیز هستند.
ابعاد فضایی
ابعاد فضایی داخلی نیز همانند فرم فضایی، به طور مستقیم با ماهیت ساختاری بنا،استحکام مصالح و اندازه و فاصله ی اعضای آن ارتباط می یابد. ابعاد فضا، به نوبه ی خود مشخص کننده ی تناسب و اندازه ی یک مکان بوده و بر نحوه ی استفاده ی آن تاثیر می گذارد.
عرض- که یکی از ابعاد افقی فضا محسوب می شود- از قدیم به سبب نوع مصالح و روش های سقف زنی محدود بوده است. امروزه به کمک منابع مورد نیازو مقرون به صرفه، تقریبا از لحاظ فنی ساخت هرگونه بنایی ممکن است. تیرهای چوبی یا فلزی و سقف های پیش ساخته ی بتونی قادرند بر دهانه ای به عرض ۳۰ فوت(۹ متر) قوس بزنند. با خرپاهای چوبی یا فلزی، حتی می توان بر دهانه ای به عرض ۶۰ فوت( ۱۸ متر) یا بیشتر به هم قوس زد. قوس زدن بر دهانه ی عریض تر، به کمک قاب های فضایی، انواع ساختارهای قوسی مثل گنبدها،سیستم های معلق و پرده هایی که با فشار هوا حمایت می شوند، امکان پذیر است.
در حالی که ممکن است عرض فضای داخلی یک مکان، به علت ضرورت های اولیه ی ساختار، محدود شود می توان آن را بر حسب مقتضیات سکنه و مرزبندی های مورد نیاز میان افراد و فعالیت های آن ها شکل داد.
حدود طول- بعد افقی دیگر فضا- بر حسب دلخواه و یا شرایط موجود تعیین می شود. طول و عرض فضا- با کمک یکدیگر- تناسب و شکل پلان یک اتاق را مشخص می کنند.
یک مکان مربع شکل با طول و عرض یکسان، حجم ثابت و شکل هندسی منظمی را داراست.
یکسانی اضلاع، باعث تمرکز یافتن وسط آن می شود که این مرکزیت، با پوشیده بودن فضای آن به وسیله ی سقفی گنبدی یا هرمی تشدید می شود.
برای کاهش این مرکزیت می توان شکل سقف را نا متقارن انتخاب کرد و یا یک یا چند دیوار را به اشکال مختلفی در آورد.
تاثیر ارتفاع های گوناگون سقف
سومین بعد فضای داخلی، ارتفاع ان است که به وسیله ی سقف مشخص می شود. این بعد قائم به همان میزان ابعاد افقی فضا در شکل دهی به کیفیت فضا موثر است.
در حالی که تعبیر ما از ابعاد افقی یک مکان، به جهت عدم دید کافی ناقص است؛ از مقایسه ی قد خودمان با ارتفاع یک مکان، درک دقیق تری ازاین بعد قائم خواهیم داشت. به نظر می رسد تغییر محسوس در ارتفاع یک مکان، بیش از تغییری مشابه در طول یا عرض؛ بر دید ما نسبت به فضا اثر می گذارد.
سقف های بلند معمولا القا کننده ی رفعت و شکوه اند؛ در حالی که سقف های کوتاه تداعی کننده ی فضایی صمیمانه و گرم(همانند فضای غارها) هستند.البته نباید پنداشت که تعبیر ما از ابعاد یک فضا تنها تحت تاثیر ارتفاع آن است؛ بلکه، رابطه ی ارتفاع با طول و عرض آن هم در این امر سنجیده می شود.
سقفی که توسط کف طبقه ی بالا به وجود می آید، معمولا صاف است و حال آنکه سقفی که به وسیله ی ساختار بام شگل می گیرد، قادر به انعکاس شکل خود و نحوه ی پوشش فضاست.
اشکال تک شیب، شیروانی و قوسی سقف، به فضا جهت می دهند؛ در حالی که سقف های گنبدی و هرمی ، مرکزیت فضا را مورد تاکید قرار می دهند.
سازه ی بی حفاظ بام می تواند به سقف شفافیت، بافت، الگو و کارکرد ببخشد.
گذار فضایی
اگرچه فضاهای منفرد برای مقاصد یا انجام فعالیت های خاصی طراحی و ساخته می شوند؛ با این حال تمام آنها در محدوده ی یک بنا گرد هم می آیند؛ چرا که کارکردی مرتبط با یکدیگر دارند؛ کاربران آنها از یک گروه هستند و کاربرد آنها نیز یکسان می باشد. چگونگی ارتباط فضاهای داخلی، نه تنها از طریق وضعیت نسبی آنها در طرح فضایی بنا مشخص می شود؛ بلکه به ماهیت فضاهای رابط و مرزهای مشترک آنها نیز بستگی دارد.
صفحات کف و دیوارو سقف قسمتی از فضا را مشخص و تفکیک می کنند. در این میان، دیوار از آن جهت که نسبت به راستای میدان دید دارای وضعیتی قائم است- به عنوان یک مرز فضایی- نمودی بیشتر دارد. این عنصر، میدان دید را محدود کرده و در مقابل جابه جایی به عنوان مانع عمل می کند. درها و پنجره ها که با گشودگی قسمتی از دیوار به وجود می آیند، باعث ایجاد ارتباط بین فضای اطراف و فضای داخلی- که در اصل قسمتی از آن بوده است.

نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت 2:15 توسط محمد احمدی|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت